سلام


سلام این رو برا تو نوشتم

نمیدونم چرا کامنتام رو تایید نمیکنی و چرا نمیای به وبم سر بزنی هر کاری میخوای بکن اما بدون که من سر حرفام هستم


تقدیم به عشقم ...

سلام عزیزان من

این وبلاگ به عشق عزیزم درست کردم

هر روزهم با شعرا و خاطراتم آپ میکنم هر کی سر بزنه لینک میشه هر کی هم نیاد لینکش حذف میشه

دوستتون دارم

پست ثابت

شعر مرگ عشق



خواهم که در این غمکده آرام بمیرم

گمنام سفر کردم و گمنام بمیرم

خواهم زخدایم که به دلخواه بمیرم

یعنی که تو را بینم و آنگاه بمیرم

*************************************

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم

در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

*************************************

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

*************************************

 آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود ،صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده دردلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

ای داد،کس به داغ دل باغ ،دل نداد

ای وای،های های عزا در گلو شکست

"
بادا "مباد گشت " مبادا "به باد رفت

"
آیا "زیاد رفت و"چرا "در گلو شکست

فرصت گذشت وحرف دلم نا تمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خدا حافظی کنم

بغضم امان نداد وخدا ... در گلو شکست...

 

 

 

شعر عشق او(30)


تابینهایت

 
 
گفتم: دستان امروز ما گره ای ست کور برای کلاف مبهم فرداهای مبادا...


گفتی:
عشق را فرصت پرواز نیست جز در آغوش گشوده‌ی فاصله ها.


گفتم:
موج اشک تو مرا چون قایق کاغذی در تلاطم خود شکست...


گفتی:
بشکن غرور را و مغرور باش به این شکستن!


گفتم:
چه کنم که آبگینه‌ی قلب من شکستنی ترست از شبنم صبح!؟...


گفتی:
آینه ها را در برابر هم باید نهاد و ابدیتی جاوید باید ساخت.


گفتم:
دوش دست در دست مهتاب کردم و در میانه ی باغ عمر ، گریه کنان رقصیدم...


گفتی:
لبخند سربی ماه نیز تنهایی را با دستان تنهای ما قسمت کرده.


گفتم :
رؤیای سرخ بوسه ات هر شب مرا تا عمق مخمل خواب و خاموشی می برد...


گفتی:
سپیدی بستر عشق، گواه رنگ سکوت.


گفتم:
چه عاشقانه دوستت دارم، ای تو نغمه پرداز شور غزل های دفترم!...


گفتی:
روزهاست که به دنبال بزرگ ترین عددم تا مروارید های
«دوستت دارم» را در آن توان کنم و تا همیشه گوشوارت سازم.

گفتم: افسوس از این همه ناتوانی علم، چرا که خداوندگاران ریاضی هم

در برابر شکوه عشق زانو زدند!...


 گفتی:
تنها ناممکن، ناممکن است.

آنگاه گفتیم:
یکدگر را دوست می داریم تا بینهایت ...

شعر عشق او(29)

آواز غم

دیشب دوباره گریه امان مرا برید

دیشب دوباره عکس تو طعم مرا چشید
دیشب دلم گرفت به یاد تو سوختم
دیشب دوباره ماه صدای مرا شنید

دیشب غم تو باز امان مرا ربود
دیشب میان خلوت من هیچکس نبود
دیشب ستاره را ز دل شب، نسیم کند
دیشب نسیم، داغ مرا تازه تر نمود

دیشب هزار خاطره از ذهن من گذشت
دیشب به زور دست مرا چشم خواب بست
دیشب دوباره زلف تو در مشت باد بود
دیشب به روی قلب من آوار غم نشست

دیشب خدا نبود، گمانم که خواب بود
دیشب تو مال من شدی اما سراب بود
دیشب تمام ثانیه ها بوی مرگ داشت
دیشب سوال بی تو چرا؟ بی جواب بود

دیشب محال بود که بی گریه سر شود
دیشب قرار بود که عکس تو تر شود
دیشب شبی به رنگ شب پیش و پیش تر
دیشب نشد که بی تو شب من سحر شود

دیشب به یاد تو دلم آتش گرفت باز
دیشب تو یا خیال، من و چشم نیمه باز
دیشب کسی به سوی تو گویا اشاره کرد
دیشب مرا هوای تو دیوانه کرد باز

دیشب گذشت، با غمت امشب چه میکنم؟
دیشب و هرشب از تو دلی تازه میکنم
دیشب بهانه بود، من هر شب پرم ز عشق
دیشب ولی ندید کسی من چه میکنم

شعر عشق او(28)

اي مسافر !

اي جدا ناشدني !

گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر !

تا به کام دل ببينمت...

بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم...

آه ! که نميداني ... سفرت روح مرا به دو نيم مي کند ...

و شگفتا که زيستن با نيمي از روح تن را مي فرسايد ...

بگذار بدرقه کنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه فريبنده ات را...

مسافر من ! آنگاه که مي روي کمي هم واپس نگر باش...

 با من سخني بگو مگذار يکباره از پا در افتم ...

فراق صاعقه وار را بر نمي تابم ...

جدايي را لحظه لحظه به من بياموز...

آرام تر بگذر ...

وداع طوفان مي آفريند... آیا فرياد رعد را در طوفان وداع نمي شنوي ؟!

باران هنگام طوفان را که مي بيني ! آري باران اشک بي طاقتم را که مي نگري ...

من چه کنم ؟ تو پرواز مي کني و من پايم به زمين بسته است ...

اي پرنده ! دست خدا به همراهت ...

اما نمي داني ... نمي داني که بي تو به جاي خون اشک در رگهايم جاريست ...

از خود تهي شده ام ... نمي دانم تا باز گردي مرا خواهي ديد ؟؟؟

شعر عشق او(27)

شاهد افلاکی
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی 
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی


غباری در بیابانی
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
 
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی ندارم خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی بدیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی گهی افتان و حیران چون نگاهی بر نظر گاهی رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها باقبال شرر تازم که دارد عمر کوتاهی
رسوای دل
همچو نی می نالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل
همچو موجم یک نفس آرام نیست
بسکه طوفان زا بود دریای دل
دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل
ما ز رسوایی بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل
خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان با همت والای دل
گنج منعم خرمن سیم و زر است
گنج عاشق گوهر یکتای دل
در میان اشک نومیدی رهی
خندم از امیدواریهای دل 

کوکب امید
ای صبح نو دمیده بنا گوش کیستی ؟
وی چشمه حیات لب نوش کیستی ؟
از جلوه تو چو گل چک شد مرا
ای خرمن شکوفه بر و دوش کیستی ؟
همچون هلال بهر تو آغوش من تهی است
ای کوکب امید در آغوش کیستی ؟مهر مهیر را نبود جامه سیاه
ای آفتاب حسن سیه پوش کیستی ؟
امشب کمند زلف ترا تاب دیگری است
ای فتنه در کمین دل و هوش کیستی ؟
ما لاله سان ز داغ تو نوشیم خون دل
تو همچو گل حریف قدح نوش کیستی ؟
ای عندلیب گلشن شعر و ادب رهی
نالان بیاد غنچه خاموش کیستی ؟ 

کیان اندوه
نی افسرده ای هنگام گل روید ز خاک من
که برخیزد از آن نی ناله های دردناک من
مزار من اگر فردوس شادی آفرین باشد
به جای لاله و گل خار غم روید ز خاک من
مخند ای صبح بی هنگام که مشب سازشی دارد
نوای مرغ شب بس خاطر اندوهناک من
نیم چون خاکیان آلوده گرد کدورتها
صفای چشمه مهتاب دارد جان پاک من
چو دشمن از هلاک من رهی خشنود میگردد
بمیرم تا دلی خشنود گردد از هلاک من
زبان اشک
چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک
روشنتر از ستاره روشنگر است اشک
گوهر اگر ز قطره باران شود پدید
با آفتاب و ماه ز یک گوهر است اشک
با اشک هم اثر نتوان خواند ناله را
غم پرور است ناله و جان پرور است اشک
بارد ازو لطافت و تابد ازو فروغ
چون گوی سینه بت سیمین بر است اشک
خاطر فریب و گرم و دلاویز و تابناک
همرنگ چهره تو پری پیکر است اشک
از داغ آتشین لب ساغر نواز تو
در جان ماست آتش و در ساغر است اشک
با دردمند عشق تو همخانه است آه
با آشنای چشم تو هم بستر است اشک
لب بسته ای ز گفتن راز نهان رهی
غافل که از زبان تو گویاتر است اشک

شعر عشق او(26)

چقدر سخته!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
 
چقدر سخته: توخیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی واما وقتی دیدیش هیچ چیزی جزسلام نتونی بگی
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
چقدر سخته: وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هات رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوسش داری 
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
                               
چقدر سخته: گل آرزوهات رو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت تو خودت آروم زیر لب بگی گل من باغچه ی نو مبارک 
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
چقدر سخته: یکی رو دوست داشته باشی؛ولی خودت رو لایقش ندونی تا بهش برسی 
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
چقدر سخته: تولد یکی رو هیچ وقت فراموش نکنی، ولی گرفتن هدیه ای که لایقش هست رو پیدا نکنی تا بهش بگی که همه آدم ها فراموش کار نیستند 
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد   
                       
چقدر سخته: که ناخواسته ازکسی که دوستش داری جدا شی و اون موقع خواسته باشی که بهش بفهمونی که همیشه روی خاطرات غبار نمیشینه 
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

چقدر سخته: که خواسته باشی یکی دیگه فراموشت کنه، ولی خودت نتونسته باشی که از یادش ببری 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
               
چقدر سخته: که به کسی پیغامی بدی، و اونهم جواب تو رو نده، و تو هم نتونسته باشی حرفی بزنی، چونکه اون در جوابت میگه که"مگه خودت اینجوری نخواستی" 
 
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
چقدر سخته: که اسمی رو که خیلی دوست داری، بشنوی، ولی خودت رو به نشنیدن بزنی 
                   
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
چقدر سخته: که تنها شماره تلفنی که تو ذهنت حک شده، داشته باشی، ولی نتونسته باشی که با اون شماره تماس بگیری
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
چقدر سخته: که کسی رو دوست داشته باشی، ولی نتونسته باشی بهش بگی 
                          
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
چقدر سخته: که تو اوج تنهائی بغض گلوت رو گرفته باشه، ولی نخواهی که کسی از این موضوع خبردار شه
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

شعر عشق او(25)


تو عشق من

عکس های زیبای عاشقانه

دوستت دارم
قسم به چشمانی که از دوری تو سرخ است و نمناک
دوستت دارم
قسم به صدایی که درونش لرزش بغض نهفته است
دوستت دارم
قسم به دستانی که تا به صبح تو را به پروردگار خواهش می کند
دوستت دارم
قسم به پا هایی که جز تو در پی هیچ قدم نمی گذارند
دوستت دارم
قسم به دلی که از عشقت همواره در تلاطم است
دوستت دارم
قسم به ذهنی که خاطره ات را به قیمت تمام دنیا نمی فروشد
دوستت دارم
و قسم به درختان و گل ها
به عطر دم صبح یاس
به رنگارنگه بال شاپرک ها
و قسم به عشق
می دانم که تو دوستم نداری
و باز هم با آهی از ته دل می گویم : دوستت دارم

http://tikpix.org/my_unzip/1338455896love_pics_tikpix_org_31.jpg

شعر عشق او(24)

شده تنهایی ِ دست هایت , بر تمام روحت تازیانه بزند؟؟؟

تمامِ وجودت را برانگیزد و ...

و ناگهان فواره ای از اشک , از چشمانت جاری شود؟؟

 


 

به تنها چیزی که فکر می کنی

اشک های بی پناه من است

که بی قرارانه به روی گونه هایم لغزیده اند

و من ارام پناهشان داده ام!

اهای ببینم؟!!

گریه هم نمی توانم بکنم؟

شعر عشق او(23)

دلم برای کسی تنگ است

 عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد...

 

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…

دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…

دلم برای کسی تنگ است که گیتی نام اوست…

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است...

دلم برای کسی تنگ است که بر زخم تنهایم مرحم است...       
دلم برای کسی تنگ است...